قلبم محکوم شد به شکستن ..... غرورم محکوم شد به خردشدن..... احساسم محکوم شد به بازی گرفته شدن..... دلم محکوم شد به تیر خوردن..... چشمانم محکوم شدند به باریدن.... خاطراتم محکوم شدند به فراموش شدن ...... و اما.... عشقت محکوم شد که اسیر بشود در میان قطره قطره خونم.... در میان جای جای قلبم.... و در میان تکه تکه های قلب تکه تکه ام..... آدم بعضی وقتها برای دل دیگران باید از دل خودش بگذره
بیا تا دست در دست یکدیگر دهیم وسایبانی از عشق بسازیم
واین کلبه را با دوستی مزین کنیم بیا تا دل هایمان را یکی
کنیم تا ساعقه ی جدایی وبی کسی هرگز نتواند دل هایمان را در سکوت غم آلود فرو ببرد پس
بیا دور ازچشم سر نوشت دست در دست یکدیگر دهیم واز این دنیا ی بی وفایی امروزی به دنیای
عشق وصمیمیت وپیوند دل وجان بگریزیم بیا تا برویم
که زنده بمانیم بیاتا آسمانی زیستن را بیاموزیم وآسمانی باشیم
نوشته های دیگران()